باران،باز باران،شیشه پنجره را باران شست،از دل من اما چه کسی نقش ترا خواهد شست

بهار بی نگار - هوای بارانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوای بارانی

بهار بی نگار

دوشنبه 88 فروردین 3 ساعت 12:2 صبح

 با همه ی طراوت و مهربانیت از راه رسیدی همیشه همینطور بوده وقتی که می آیی زمین مرده دوباره جان میگیرد و آن کلام بی همتای معبود بی همتا در جانم نقش میبندد که:(و احییناالارض بعد موتها).ای که همیشه از کنار ما در یک بستر تکراری عبور میکنی با آمدنت درک معاد را برایمان چقدر آسان  تر میکنی و من دیگر محتاج این نخواهم شد که چون ابراهیم به استمداد حق، پرندگان را از چهار نوع در هم بیامیزم و خورد کنم و بعد زنده شدنشان را به چشم ببینم تا دلم آرام گیرد که معادی هست.بهار تو همیشه می آیی ولی هر بار که تو را ملاقات میکنم خود را پیر تر و فرسوده تر از بار قبل می یابم.احساس میکنم لبخندهای زورکیم را که هنگام ملاقات با تو بر لبانم نقش میبندد هیچوقت باور نمیکنی ولی بر من خرده مگیر که بدون حضور یار عزیزم نمی توانم از تو خوب پذیرایی کنم و تا او نیاید خنده هایم همه از ته دل نیست. 

بیا که وقت تو بسیار و وقت ما تنگ است..........



  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    .......
    سؤال مبهم تاریخ
    یک امتحان سخت
    باز باران
    خداحافظ دوستای خوبم
    [عناوین آرشیوشده]