باران،باز باران،شیشه پنجره را باران شست،از دل من اما چه کسی نقش ترا خواهد شست

فروردین 1388 - هوای بارانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوای بارانی

نیایش سبز

یکشنبه 88 فروردین 23 ساعت 11:12 عصر
وقتی که پرتو نور خورشید از میان گلبرگهای نازک و شفاف عبور میکرد مویرگهای سبزه های خواب آلود جان میگرفت...
دانه های شبنم بر روی گونه های نسترن غلت می خوردند و خود را بروی خاک نمناک می انداختند.... آفتابگردان خوب می دانست که فرصت خوبی است برای نفس کشیدن در انحنای یک گردش عاشقانه....
و خورشید همچنان بر سینه ی آخرین برفهای باقیمانده از زمستان می تابید و با ترنم نیایش رود همصدایشان میکرد..... 
نسیم چون دست نوازشی بر سپیدارها وزید تا تمام اکسیژن جنگل را بین پروانه ها قسمت کند....
همه چیز آرام به نظر میرسید....اگر یک لحظه می توانستیم فرشته شویم صدای نیایشی بگوشمان می رسید....سبحان الله .....سبحان الله....سبحان الله


  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش

    بهار بی نگار

    دوشنبه 88 فروردین 3 ساعت 12:2 صبح

     با همه ی طراوت و مهربانیت از راه رسیدی همیشه همینطور بوده وقتی که می آیی زمین مرده دوباره جان میگیرد و آن کلام بی همتای معبود بی همتا در جانم نقش میبندد که:(و احییناالارض بعد موتها).ای که همیشه از کنار ما در یک بستر تکراری عبور میکنی با آمدنت درک معاد را برایمان چقدر آسان  تر میکنی و من دیگر محتاج این نخواهم شد که چون ابراهیم به استمداد حق، پرندگان را از چهار نوع در هم بیامیزم و خورد کنم و بعد زنده شدنشان را به چشم ببینم تا دلم آرام گیرد که معادی هست.بهار تو همیشه می آیی ولی هر بار که تو را ملاقات میکنم خود را پیر تر و فرسوده تر از بار قبل می یابم.احساس میکنم لبخندهای زورکیم را که هنگام ملاقات با تو بر لبانم نقش میبندد هیچوقت باور نمیکنی ولی بر من خرده مگیر که بدون حضور یار عزیزم نمی توانم از تو خوب پذیرایی کنم و تا او نیاید خنده هایم همه از ته دل نیست. 

    بیا که وقت تو بسیار و وقت ما تنگ است..........



  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    .......
    سؤال مبهم تاریخ
    یک امتحان سخت
    باز باران
    خداحافظ دوستای خوبم
    [عناوین آرشیوشده]