باران،باز باران،شیشه پنجره را باران شست،از دل من اما چه کسی نقش ترا خواهد شست

نامه ای به پدر - هوای بارانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هوای بارانی

نامه ای به پدر

دوشنبه 87 اسفند 19 ساعت 8:39 صبح

ای مهربان سلام
امیدوارم حالت خوب باشد.خیلی دلم برایت تنگ شده است.از اوضاع و احوال اینجا می خواهم برایت بنویسم.اینجا دارد بهار میشود ودرختان از خواب زمستانی بیدار شده اند.

باغچه ی حیاطمان پر شده است از گلهای رنگارنگ.جایت واقعآ خالی است.راستی نگران درسهایم نباش نمره های خیلی خوبی گرفته ام.اگر توانستم در نامه ی بعدی کارنامه ام را برایت خواهم فرستاد.مادر هم خیلی زحمت میکشد و حالش خوب است.راستی ناراحت نیستم که عید در کنارمان نیستی چون می دانم که از دور مراقبمان هستی و اینکه خوشحالم که در جای قشنگی زندگی میکنی و دیگر مجبور نیستی از صبح تا شب کار کنی.مادر میگوید آنجا هیچ کم و کسری نداری.خلاصه پدر عزیزم اگر جویای حال ما هستی همه خوبیم ملالی نیست جز دوری شما.راستی یادم رفت بگویم همه سلام میرسانند و دلشان برایت تنگ شده است.خب الان باید خداحافظی کنم که مدرسه ام دیر نشود.به امید دیدار و خدانگهدار.
........................................................................................................................................
تقدیم به دوست عزیزم لیلا



  • آخرین برگ سفرنامه ی باران این است:که زمین چرکین است
  • به قلم : باران | تو هم یه مهربون باش


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    .......
    سؤال مبهم تاریخ
    یک امتحان سخت
    باز باران
    خداحافظ دوستای خوبم
    [عناوین آرشیوشده]